آب، نان، آواز



ما، روزی، در یک عصرگاه دلتنگِ پاییزی، چیزی را - خودمان را شاید. - در خانه‌ای جا گذاشتیم و حتی تلاش کردیم تا فراموشش کنیم.
اما پرستو!
یک روز می‌آید که ما به خانه‌مان بر می‌گردیم و آن را با همان رنگ‌ها و نقش‌ها و عطرها و خاطره‌ها - و اما نه همان آدم‌ها. - دوباره خواهیم ساخت.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

frectalrang پایگاه خبری و تحلیلی اینصدا بیکران دانلود مقاله تحقیق طرح توجیهی گزارش کارآموزی پروژه دانشجویی operak کار در منزل دانلودستان بــوی ِکــاغــذ هــایِ کــاهــی :) neginkaviret پروژه های آماده میکس و مونتاژ فیلم و گرافیک